سرویس: ویژهکد خبر: 67886|12:43 - 1393/07/02
نسخه چاپی

شهید پرما از عضویت در بخشداری تا مجاهدت درعملیات آزاد سازی گیلانغرب/ شهیدی که حقوقش را بذل مستمندان نمود

شهید پرما از عضویت در بخشداری تا مجاهدت درعملیات آزاد سازی گیلانغرب/ شهیدی که حقوقش را بذل مستمندان نمود

1476338_1396052997306769_594768865_n به گزارشمطلع الفجر،سردار شهید علی اکرم پرما دراول شهریورسال۱۳۳۵،درروستای کاسه کران از توابع شهرستان گیلانغرب دیده به جهان گشود،شهید از دوران کودکی با قرآن ونماز انس گرفت وروز به روز پیشرفت می کرد، ایشان دوران تحصیل درمقطع ابتدایی وراهنمایی را در شهرستان گیلانغرب گذراند

چون درآن زمان در گیلانغرب مقطع دبیرستان وجود نداشت ،برای ادامۀ تحصیل روانۀ شهرستان قصرشیرین شد وی در دوران تحصیل جزء شاگردان ممتاز محسوب می شدودر سال ۱۳۵۵ موفق به اخذ دیپلم طبیعی گرددید ودر همان سال به خدمت سربازی اعزام وتا سال ۱۳۵۷درشهر ارومیه مشغول خدمت بود.

  درسال۱۳۵۸ به عنوان کارمند چند پیشه،به صورت رسمی به عضویت بخشداری گیلانغرب در آمد، ،ایشان بصورت پاره وقت در جهاد سازندگی به عنوان مسئول اجرایی طرح های عمرانی ورفاهی روستاهها ی شهرستان خدمت می کرد،از آنجا که وجودش درسپاه مؤثرتر بود،به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان گیلانغرب پیوست .

 از خصوصیات بارز شهید پرما ،داشتن روحیۀ ساده زیستی،قناعت وتوجه به مستمندان ومستضعفان بود،به گونه ای که حقوق ماهیانۀ خود را طبق شناسایی قبلی که انجام می داد بین افراد بی بضاعت وفقیر تقسیم می کرد وحتی در کارهای ساختمانی وکشاورزی با همکاری وبسیج دیگر دوستانش به آنها کمک می کرد.

وی جوانی متین،آراسته،منظم،خوشرو،خوش برخورد وبا روابط عمومی بسیارعالی ودر کلیۀ امور مقاوم وخستگی ناپذیربود، او دارای زبانی گویاودرگفتارش صادق بود وهمیشه دوستان وهمرزمان خود را به صداقت در کلام ووفای به عهد ، صبر وشکیبایی وراد مردی دعوت می کرد .هرگز درگفتارش اغراق نمی کرد.

او یک انسان موحد وپارسا بود،علی اکرم  انسانی متفکر وبا تدبیر ودوراندیش بود ،وی به واسطه دلدادگیش به خدا واخلاص درعمل، به کلید حل مشکلات  لقب یافته بود ،اوکارها ووظایفش وخواب وخوراکش برای رضای خدا بود در برخورد با حل مسائل راه حل عملی ومنطقی واجرایی برای آنها پیدا می کرد،

وی قلبی مهربان ودلسوز، واز هوش واستعداد بالایی برخوردار بود،علی اکرم بسیار آرام ومتین وسخت کوش بود، وی سنگ صبور ومعلم اخلاق برای همرزمانش بود ،به طوریکه سردار شهید صفر خوشروان از او بعنوان معلم اخلاق برای خودش یاد کرد وبه حق علی اکرم بازوی راست صفر بود،علی اکرم به فقرا توجه خاصی وویژه ای داشت تا جائیکه آنها راشناسایی کرده واز خودش ودوستانش پول جمع می کرد وشبانه صورت خود را می پوشاند تا شناسایی نشود وبه درب منازل آنها  می رفت وپول را تحویل می داد وحتی باکمک دوستان داوطلبش به کمک آنها می شتافت وبرایشان کارگری می کرد وبرای بعضی از نیازمندان ،دوستانش را هماهنگ میکرد ودربرداشت محصولات کشاورزیشان به کمکشان می رفت.

شهید پرما دردفاع از شهر گیلانغرب درچهارم مهر ماه ۱۳۵۹نقش فعال وموثری داشت،او زمانیکه مردم گیلانغرب داخل شهر بودند وهنوز کسی از شهر خارج نشده بود بسیار پریشان ومضطرب وناآرام بود برای دفاع ازشهر ومردم به هر دری می زد،درهر جائیکه نیروی نظامی بود ،خود را به آنجارسانده ودرخواست کمک می کرد، او هنگامی که مطلع شد که یک آتشبار توپخانه ارتش در تق توق(چهار کیلومتری جاده اسلام آباد ،گیلانغرب ) وجود دارد وبعلت نداشتن وسایل ترابری هنوز از منطقه خارج نشده است،با برادر حیات قاسم نژاد با پای پیاده ،بطرف آنها میرود ماجرای نزدیک شدن عراقیها به گیلانغرب ووضعیت مردم داخل شهر برای آنها توضیح می دهد ،ومی گوید هنوززن ها،دختران ،بچه ها، پیرها وخلاصه بسیاری از مردم در دسترس دشمن هستند واگر دشمن وارد شهر شود ،فاجعه ای انسانی رخ خواهد داد واگراز دست کسی کاری برآید وانجام ندهد ،هیچ وقت خود رانبخشیده وتا زنده است در عذاب وجدان بسر خواهد بود،

او این موارد رابا تمام احساسات ودرحالت اضطراب و نگرانی شرح می داد ،واز فرمانده آتشبار درخواست کمک نمود دوبالاخره فرمانده آتشبار قانع شد وقول داد که حدود ۱۲۰ گلوله دارد وآنها رابه پشتیبانی از مدافعین شلیک خواهد کرد بعد ازقول مساعد فرمانده آتشبار،شهید پرما گفت فورا”به شهر برگردیم.

دربین راه گفت برادرحیات کمک این آتشبار جوابگوی دفاع از شهر نیست وباید تلاش بیشتری صورت بگیرد،درحالی که پیاده وبه سرعت بطرف شهر در  حرکت بودیم گاه گاه متوجه شدم که شهید پرما درحین دستپاچگی با خود چیزهایی زمزمه می کند یک  لحظه متوجه شدم که برادر پرما که آدم پر تحرک وپرجنب وجوش وبسیار هم صبوربود، یک آن قفل کرد نه حرکت می کرد ونه  حرف می زد  ونه هیچ واکنشی دیگر.رنگش تغییر کرد. سفید شد،سرخ شد،سیاه شد،

به او گفتم علی اکرم چه شده است؟درجواب گفت :مگر شما صحنه های ،هنگامی که ارتش عراق وارد شهرمی شود ومردم از زن وبچه وجوان وکهنسال ،داخل شهر هستند واحدی شهر را ترک نکرده، واین مردم بی دفاع در مقابل دشمن بی ایمان وبی آبرو وتا دندان مسلح قرار می گیرد،چه خواهد شد!؟ وچه جنایتی رخ خواهد داد!؟وچه فاجعۀ عظیمی رقم میخورد که در آینده تن هر شنونده ای را به لرزه خواهد آورد!!آیا شهر رادر خون وجنایت نمی بینی!؟درحالی این حرفها رابیان کرد که بسرعت در حرکت بودیم وهوا هم خیلی گرم بود ولباسهایش از عرق خیس شده بود و با هر دو دست بی سیم پر آر سی۷۷ را محکم گرفته بود ومی گفت وقت نداریم تند تر بیا، می خواهم تا شب نشده به سرپل ذهاب بروم واز پادگان ابوذرکمک بگیرم

11

به هرشکل ممکن به شهر رسیدیم وبه آخر شهر که ماشینهای عبوری به طرف سرپل ذهاب میرفتند ، رفتیم ،بیسیم را به من داد .دو الی سه دستگاه ماشین سواری آنجا بود ولی هیچ کدام  بعلت ترس از تیررس بودن دشمن ،حاضر نبودند به طرف سرپل ذهاب بروند ،شهید پرما بایکی ازرانندگان صحبت کرد ولی قانع نشد تا اینکه اورا قسم داد وبه او التماس کرد وصورتش رابوسید ودرنهایت راننده بی درنگ پذیرفت وشهید پرما را به پادگان ابوذر برد ،درپادگان ابوذر شهید پرما ملاقا تی با فرمانده پادگان انجام می دهد ووضعیت شهر گیلانغرب وپیشروی دشمن رابرای او تشریح می کند واز او درخواست کمک می کند، ولی فرمانده پادگان به او می گوید وضعیت شهرسرپل ذهاب بهتر از گیلانغرب نیست وما هم ماموریت داریم تا ازاین شهر دفاع کنیم ، دراین اثناء یکی از برادران ارتش  به او میگوید :چند فروند بالگرد درپادگان مستقر هستند ، سری هم به آنها بزن ،شاید کمک هایی انجام دهند ،شهید پرما نزد برادران هوانیروز میرود وبا یکی ازآنها صحبت هایی میکند وآن افسر هوانیروزهم قول می دهد ومی گوید :انشاءالله وبه امید خدا به کمک گیلانغرب خواهیم آمد واجازه نمی دهیم تعرضی به شهرتان داشته باشند ،شمابروید وبا تمام وجود ازشهرتان دفاع کنید.

پاسی ازشب گذشته بود وشهید پرما بی رمق و با چهره ای خسته ولبی خشکیده ورخساری زرد وارد سپاه گیلانغرب شد ولی نگرانی از سقوط شهر تمام وجودش را گرفته بود ولحظه ای آرام وقرار نداشت ومضطرب وپریشان بود .

لحظه ها به سختی  میگذشت ،نفس ها در سینه حبس شده بود تا بالاخره آفتاب روز ۳مهر۱۳۵۹ غروب کرد ولشکریان خصم به حدود ۱۰کیلومتری شهر رسیده بودند ودر خیز بعدی شهر گیلانغرب را در می نوردیدند ،تعداد پاسدارن اسلحه به دست برای دفاع به کمتراز انگشتان دست می رسید ،تنها سلاح سنگین ما دو سه قبضه آرپی جی ۷با مهمات محدود بود وخوب هم بلد نبودیم تا از آنها استفاده کنیم ،نزدیک های ساعت ۱۲شب تعداد حدود ۲۰الی۲۵نفر نیروی کمکی همراه آقای مجتبی مهدیخانی از کرمانشاه به کمک ما آمدند وبلافاصله فرمانده آنها به نام آقای رضوانی ودو نفر دیگراز نیروهایش درمعیت برادرعلی اشرف پیرو ویداله آقایی با یک دستگاه لندرور سپاه برای شناسایی دشمن حرکت کردند ودر کیلومتر۲جاده قصرشیرین گیلانغرب به ستون عراقیها برخورد نمودند وبا آنها درگیر می شوند ویکی ازآنها ازصحنۀ درگیری گریخته وسراسیمه ساعت حدود ۲بامداد وارد سپاه شد ووضعیت پیش آمده را تشریح کرد وشهید پرما بی درنگ نیروهای موجود را به چهار گروه شش نفره متشکل  از نیروهای بومی وغیر بومی تقسیم کرد و درهرگروه دو نفر نیروی بومی وچهار نفر غیر بومی قرار داد وموقیت هر گروه را مشخص ودستور حرکت را صادر کرد.

موقعیت استقرارگروهها ازتنگه دیاره (شمال شهر) تا ارتفاعات عمله قوت(جنوب شهر) بصورت آرایش خطی انجام گرفت ،شهید پرما با برادرحیات قاسم نژاد وچهار نفر از نیروهای غیر بومی درمدخل ورودی شهر(روستای مهدیه کنونی) به کمین متجاوزین نشستند ،از آن طرف درگیری که ساعتی پیش توسط گروه شناسایی خودی با عراقیها پیش آمده بود،باعث شده بود تا آنها احتیاط کنند وبه پیشروی ادامه ندهند، سرانجام با روشن شدن هوا دشمن حرکت خود را برای تصرف شهر گیلانغرب آغاز کرد ولی غافل از اینکه فرزندان روح الله وجان باختگان حسین(ع) در کمین آنها نشسته اند وهم پیمان شده اند ،تا زنده اند ورمقی دربدن دارند ازشهرشان دفاع خواهند کرد واجازه نخواهند داد دشمن وارد شهر شود

با نزدیکتر شدن دشمن به دروازۀ ورودی(حدود۵۰۰متری) بنا به دستور شهید علی کرم پرما ستون متجاوزین زیرآماج آتش مدافعین قرار گرفت واجازۀ نزدیک شدن به شهر رابه آنان ندادند وآرزوی دیدن وورود وتصرف شهر گیلانغرب درسال۱۳۵۹بردل عراقیها باقی ماند وبرابر هماهنگی وپیگیریهای سردارن شهید صفر خوشروان وعلی اکرم پرما، برادران هوانیروز به وعدۀ خود وفا کردند وعمده قوای عراقیها را به تلی از خاک مبدل نمودند

پس  از شروع درگیری مردم غیرتمند وغیور گیلانغرب به کمک فرزندان خود شتافتند وهرچه درتوان داشتند بر سر متجاوزین ریختند وبا توکل بر خدا شهد شیرین پیروزی نصب گیلانغربیها شد وبرگ زرینی در تاریخ به نام آنها ثبت گردید

امروزه گیلانغربیها مفتخر هستند که با دست خالی ،اما با همتی بلند، پوزۀ لشکریان خصم را بر زمین مالیدندو این پیروزی مرهون ومدیون سردارانی چون علی اکرم  پرما ها وخوشروانها و… است واگردر آن مقطع درایت،تدبیر،ومدیریت شهید پرما وحمایت بزرگان هوانیروز چون شهیدان شیرودی و…همراه با الطاف الهی نمی بود قطعا” شهر گیلانغرب به اشغال عراقیا در آمد وفاجعه ای فرامش نشدنی درشهر بوجود می آمد.یاد وخاطرۀ بزرگ مرد گیلانغربی سردارعلی اکرم پرما که در بیست و چهارم اسفند ۱۳۵۹به ملکوت اعلی پیوست یادش گرامی باد وخداوند حق اورابرما حلال فرماید

———————— روایتی از یادگار ۸ سال دفاع مقدس، قدرت اله حسنی

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد