سرویس: اجتماعیکد خبر: 36732|08:03 - 1392/11/20
نسخه چاپی

راز دختر رشتی؛ نکته ای که مغفول ماند!

راز دختر رشتی؛ نکته ای که مغفول ماند!
233449_808مطلع الفجر-البته این درست است که 20سال پیش، زنان ایرانی نقش پررنگ و فعالی که امروز در به دست گرفتن سمت های اجرایی و اقتصادی به عهده دارند را در اختیار نداشتند. با این همه از دیرباز زنان استان های شمالی کشور به دلایل تاریخی، اجتماعی و جغرافیایی متعدد به نوعی درمیان زنان ایرانی، استثنا بوده اند.

گروه فرهنگ و هنر - سیّدعلیرضا کیانپور: پس از موفقیت سریال تلوزیونی«ستایش» و استقبال نسبتاً خوبی که ازسوی مخاطب سیما از آن صورت گرفت، اتفاقی کم نظیر در صداوسیما رخ داد و فصل دوّم این مجموعه تلویزیونی به کارگردانی «سعید سلطانی» روی آنتن شبکه سه سیما رفت.

به گزارش بولتن نیوز، شب گذشته قسمت چهارم از فصل دوّم این سریال پخش شد و این درحالی است که درخلاصۀ داستان فصل دوم این مجموعه آمده است: 22سال از فرار ستایش و فرزندانش می‌گذرد؛ اینک هر 3با هویتی دروغین و با نام فامیل رودباری زندگی می‌کنند. ستایش، آسوده خاطر از اینکه با تغییرهویت خود و فرزندانش برای همیشه از چنگ حشمت فردوس گریخته است. او حالا صاحب رستورانی در رودسر است و اعتبار و شهرتی نیکو دارد و هرگز تصور نمی‌کند سرنوشت یک بار دیگر او و حشمت فردوس را رو در روی هم قرار دهد.

شاید اکنون با سپری شدن تنها 4قسمت نخست از فصل دوم این سریال، تحلیل و بررسی نکات فنّی این کار تلوزیونی اندکی زود به نظر برسد؛ اما وجود برخی ایرادات منطقی در روایت و داستان پردازی که گویا به دلیل عدم شناخت کافی سازندگان اثر درخصوص فرهنگ مردمان شمال ایران است، بی شک ارتباطی به نحوۀ ساخت این سریال و مسائل فنّی آن ندارد و قرار نیست با گذشت 20قسمت، تغییرحاصل شود.

اساساً ساخت فیلمی که در دورۀ تاریخی متفاوتی از زمان حال کار دشواری است و فارغ از دقت در تطبیق فضا و صحنۀ فیلم با فضای آن زمان تاریخی(گذشته یا آینده) دقت در تطبیق اصولی مسائل فرهنگی، زبانی و اعتقادی و ... نیز برای رسیدن به نتیجه ای معقول ضروری است. جالب این جاست که سریال «ستایش» که درفصل نخست در چنین موقعیتی قرار داشت و کمتر با مشکلاتی از این دست روبرو بود و به خصوص در بازسازی فیزیکی فضای 22سال پیش ایران، تا اندازۀ قابل قبولی به موفقیت دست یافته بود، حالا در فصل دوم که در زمان حال می گذرد، دچار مشکلاتی ناشی از شناخت درست فضای فرهنگی شده است.

نکتۀ و سوال اساسی دراین خصوص اینجاست که ستایش و فرزندانش به چه دلیل شهرهای شمالی را برای ادامه زندگی برگزیده اند! بنابر آن چه در فصل دوم «ستایش» شاهدیم، ستایش پس از ترک شهر محل سکونتش، راهی رودسر(یکی از شهرستان های استان گیلان) شده و با تاسیس رستورانی روزگار می گذراند. مشکل اما این جاست که سازندگان فیلم با تکیه بر این گذشت زمان 22ساله، به منظور قدرتمند جلوه دادن شخصیت ستایش، به عنوان زنی هنجارشکن که توانسته به تنهایی از پس مشکلات زندگی عبور کند، به هر بهانه ای با یادآوری زمان ورود او و فرزندانش به رودسر از زبان اهالی شهر، صحبت از این می شود که 22سال پیش هیچ زنی، در رودسر کار نمی کرده و وقتی ستایش اقدام به راه اندازی رستوران کرد، علاوه بر مشکلات عمومی شروع یک فعالیت اقتصادی می بایست با مخالف های سنتی بسیاری از سوی مردم شهر روبرو می شد و کاری که او انجام داده، به این دلیل کاری بزرگی است.

این درشرایطی است که زنان شمالی، برخلاف دیگر نقاط کشورمان از دیرباز سکان دار اقتصاد خانواده ها بوده اند و اگر نگوییم پیشاپیش مردان بار اقتصادی خانواده ها را به دوش می کشیده اند، دوشادوش مردان کار می کرده اند و این مساله به هیچ وجه ارتباطی به یک دهه و یک قرن اخیر مربوط نیست. البته این درست است که 20سال پیش، زنان ایرانی نقش پررنگ و فعالی که امروز در به دست گرفتن سمت های اجرایی و اقتصادی به عهده دارند را در اختیار نداشتند. با این همه از دیرباز زنان استان های شمالی کشور به دلایل تاریخی، اجتماعی و جغرافیایی متعدد به نوعی درمیان زنان ایرانی، استثنا بوده اند.

چندسال پیش، فرصتی دست داد تا برای شرکت در یک سیمنار مردم شناسی که به همّت گروه زبان شناسی دانشگاه گیلان و انجمن گیلان شناسی برگزار گردیده بود، راهی استان گیلان و شهرستان رشت شوم. در آن همایش که باحضور برخی از بزرگ ترین زبان شناسان کشورمان همچون دکتر برکت برگزار شده بود، یکی از سخنرانان که اگر اشتباه نکنم، پرفسور زبان شناسیِ مطرحی اهل کشور هلند بود که سال های سال بر روی گویش های مختلف مردمان ایران زمین کار کرده بود، به تفاوت های فرهنگی مردمان خطۀ شمالی کشور و مردمان دیگر نقاط ایران می پرداخت و مواکداً بر روی نقش پررنگ زنان شمالی در زندگی اجتماعی و حضور فعال آنان درعرصۀ اقتصادی جامعه تاکید می کرد و با ارائۀ مثال هایی، تفاوت نقش زنان شمالی و زنان دیگر نقاط ایران را تشریح می کرد و این تفاوت را به عنوان امری شگفت انگیز بازگو می کرد.

ازطرفی بنا به تایید بسیاری از مردم شناسان و زبان شناسان، ریشۀ بسیاری از کنایات و شوخی هایی که در فرهنگ عامّه با مردان شمالی می شود، به همین نقش پُررنگ زنان در فعالیت های اقتصادی و اجتماعی بازمی گردد. تفاوتی که منجر به وجود و پیدایش برخی واژگان و کنایات خاص در زبان گیلکی گردیده که باتوجه به موضوع این نوشته که بررسی جامعه شناسانۀ یک سریال تلوزیونی است، از اشاره و ارجاع به آن خودداری می کنیم.

یکی دیگر از ایرادات این گونۀ «ستایش» را می توان در رابطۀ ستایش با فرزندانش مشاهده کرد. رفتار باورناپذیر و حرف های غلو شده و رومانتیک که میان آن ها رد و بدل می شود در کنار تکرار بیش از حد جملات در دیالوگ هایی ثابت ایراد دیگری است که به روشنی در این سریال قابل ردیابی است. درصحنه ای قسمت چهارم «ستایش» خواستگار دختر ستایش برای صحبت با ستایش به رستوران او آمده، یکی از خدمۀ زن رستوران مانع ورود این مرد به رستوران می شود و به او می گوید"غذا تمام شده است" و مرد اصرار می کند که می خواهد با خانم صحبت کند. البته وجود این دیالوگ جدل آمیز به هیچ وجه ایرادی ندارد. حتی می تواند این دویالوگ برای نشان دادن(به قول معروف) اصرار بیش ازحد خواستگار و انکار خدمۀ رستوران دوبار هم تکرار شود. اما وقتی این دیالوک مضحک درست 5 بار عیناً تکرار می شود، مخاطب تنها به یاد آن کنایۀ معروف آب بستن به... می افتد وطبیعتاً به جای لذت بردن ازسریال، حوصله اش سرمی رود.

اساساً یکی از مشکلات فصل دوم «ستایش» غلطت بیش از حد روایت فیلم است که به جای آن که نهایتاً در 13 قسمت بازگو گردد، به همّت نویسندگان کار به 26 قسمت کش داده شده است. این درحالی است که فصل نخست این سریال نیز 44 قسمت به درازا کشیده بود. مشکل ضمنی ای که این کش دادن ها به همراه آورده تکرار مکرراتی است که در این سریال بسیار زیاد است. در جای جای سریال شاهدیم که افراد با اشاره به ماجرای فصل قبلی و 22 سال پیش، به دادن اطلاعات به مخاطب فیلم می پردازد. جالب این جاست که انگار خود شخصیت های داستان هم همچون مخاطب فیلم چیز دقیق و درستی از این فاصلۀ 22 ساله نمی دانند و یا دربارۀ بیش از این 22 سال صحبت می کنند یا دربارۀ ابتدای ورود به رودسر، یعنی دقیقاً همان 22 سال پیش.

همان طور که اشاره شد، «ستایش» درخصوص رابطۀ شخصیت های داستان، به خصوص رابطۀ متقابل ستایش و فرزندانش نیز با مشکلاتی روبروست. اعتماد بیش از حد و مضحک مادر و دختر از یک سو و عشق پوشالی و شعاری آن ها به هم یکی از نمودهای این ایرادهاست و درخواست های غیرمنطقی پسر از مادر و مادر از پسر نیز بخش دیگری از این مشکلات است. در فیلم شاهدیم که پسر که به جای این که در این سال ها درکنار مادرش به امور رستوران مشغول باشد، به فکر استقلال شغلی بوده و حاضر شده دست به هر کاری بزند و حالا به یک باره، انگار پس از 22سال متوجه شده که چند دوربین مشغول تماشای زندگی اش شده اند، تصمیم گرفته به هرقیمتی شده، نگذارد مادرش به کار و فعالیت بیرون از منزل بپردازد.

با این همه شاید مهم ترین و عمیق ترین مشکل سناریو همان عدم شناخت درست و منطقی سازندگان و نویسندگان از فرهنگ مردمان شهرهای شمالی باشد. به نظر می رسد نویسندگان و سازندگان فصل دوم«ستایش» پس از تدوین کامل سناریوی اثر دست به انتخاب محل فیلمبرداری زده اند و این طور که پیداست، خوش آب و هوا بودن شهرهای شمالی مهم ترین معیار آن ها در انتخاب محل فیلمبرداری بوده است. گویا این عزیزان به این نتیجه رسیده اند که حالا که قرار است با بودجه ای مناسب، فصل دوّم را نیز کلید بزنیم و حالا که به لطف ایده های خلاقانۀ نویسنده مان، قرار است برای ادامۀ کار به شهرستانی خارج از تهران برویم، چرا سفری به شمال نکنیم و آب و هوایی نیز عوض کنیم؟!! بولتن نیوز

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد