سرویس: تازه های خبرکد خبر: 113262|08:52 - 1402/08/08
نسخه چاپی

گفتگو با خواهر دانش آموز شهید "مجتبی شیر نسبیان

شهادت تنها دلتنگی مجتبی بود

شهادت تنها دلتنگی مجتبی بود
خواهر شهید می گوید: «هر چقدر به اسنادی که از مجتبی به یادگار مانده و به او نگاه می کنم متوجه می شوم که دست نوشته هایش برای شهادت، بوی دلتنگی می دهد.»

به گزارش مطلع الفجر ،در ۱۳ آبان سال‌های ۵۷ و ۵۸ کشتار وسیعی از قشر دانش آموز جامعه انجام شد که تبیین‌کننده نقش اثرگذار این قشر در دستیابی به اهداف والای نظام بوده است. بیشتر مبارزات دوران طاغوت را دانش آموزان در سال‌های ۵۶ و ۵۷ با شرکت در تظاهرات، تجمعات، همایش‌ها، انجام دادند که بیشتر این دانش آموزان را دبیرستانی‌ها و دانش آموزان مقاطع راهنمایی تشکیل می دادند.

در آستانه گرامیداشت روز دانش آموز بر آن شدیم به گفتگو با "بتول شیرنسبیان" خواهر شهید "مجتبی شیرنسبیان" که اهل «گیلانغرب» دومین شهر مقاوم کشور است، بپردازیم که متن گفتگو تقدیم مخاطبان ارجمند می گردد:

وی اظهار داشت: برادرم مجتبی سال 1344 در شهر گیلانغرب به دنیا آمد. دوران ابتدائی را قبل از انقلاب در شهر گیلانغرب به پایان رساند. از آنجا که پدرم فردی مومن و اهل عبادت بود دائما مجتبی را با خود به مسجد محل زندگی‌مان می برد و با هم در تمام مراسمات مذهبی به خصوص مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) شرکت داشتند.

مجتبی تکیه گاه من و مادرم بود

وی در ادامه افزود: مجتبی تحصیلات راهنمایی را در "مدرسه صبر دولابی" در یکی از اردوگاه‌های آورارگان گیلانغرب گذراند. بعد از پشت سر گذاشتن این دوره از مقطع تحصیلی پاییز سال 1361 پدرمان در حال اقامه نماز در آخرین سجده نماز، جان به جان آفرین تسلیم کرد. پدر رفت و مجتبی ماند و مادری پیر و اما من می دانستیم جای خالی پدر با حضور مجتبی پر می شود که همین طور هم شد. مجتبی با صبر و مهربانی که داشت تکیه گاه من و مادرم شد.


شهید، اهل ماندن نبود

خواهر شهید بیان داشت: باید بگویم که مجتبی شاهد تجاوز بی رحمانه بعثی ها به خاک میهن اسلامی و زادگاهش گیلانغرب بود و به هر نحوی می‌خواست ادای دِین کند. مجتبی از ابتدای جنگ تحمیلی با اهداء خون و کمک به رزمندگان و مجروحان در بیمارستان‌های متعدد امدادرسانی می‌کرد. بعد از مدتی برای دفاع از وطن و دین اسلام راهی منطقه حاج عمران شد، هر چند خیلی از اقوام او را برای رفتن به جبهه به خاطر فقدان پدر منع می کردند اما مجتبی اهل ماندن نبود.

از دست نوشته هایش بوی دلتنگی می آمد جایی که در دفتر نقاشی شمعی کشیده و روی شعله شمع، نام خودش را نوشته بود. مجتبی چند سطری هم شعر می نویسد و دلتنگی خاص خودش را در آن نیز مشهودتر می‌کند.

وی گفت: تابستان 1362 بعد از گذراندن آموزش‌های لازم به همراه چند نفر از نیروهای بسیجی در سپاه پاسداران گیلانغرب به پادگان قدس همدان می‌روند در آنجا پس از گذراندن آموزش های دفاعی وارد تیپ انصارالحسین (ع) همدان و نهایتا به پادگان ابوذر سرپل ذهاب و از آنجا هم به منطقه عملیاتی والفجر 2 اعزام می شوند تا اینکه 14مرداد 1362 در ارتفاعات معروف به کله قندی بر اثر اصابت تیر دشمن به شهادت رسیدند.

شهادت، تنها آرزویش بود

شیر نسبیان افزود: به یاد دارم که یکی از همرزمان برادرم (آقای پرواز) برایمان نقل کرد که یک روز قبل از شهادت مجتبی از او پرسیدم چه آرزویی داری، او به من جواب داد می خواهم شهید شوم پرسیدم که تو فقط مادر و تنها خواهرت را داری که چشم انتظارت هستند، جواب داد که خداوند از آنها حمایت خواهد کرد و تکلیف آنها را خداوند روشن خواهد کرد.

وی گفت: روزی که خبر شهادتش را آوردند شهر در هجوم هواپیماهای عراقی تازه در خون غلتیده بود. اما تا 40 روز پیکر پاک مجتبی در منطقه حاج عمران ماند و بعد از مدتی تنها استخوان های مجتبی بود که بر شانه های شهر آوار شده بود. مجتبی پاک بزرگ شد، پاک زندگی کرد و پاک رفت.

وی در پایان به متن وصیت نامه برادر شهیدش پرداخت و گفت: در متن وصیت نامه شهید آمده است؛ خدایا اکنون که تو هستی و من می خواهم در این خلوت وصیت نامه ام را بنویسم.
 

عشق به امام حسین (ع) من را راهی جبهه های جنگ کرده است. جبهه ای که تکرار صحنه کربلاست و یزیدیان زمان در مقابل فرزند فاطمه (س) خمینی عزیز و امت و انقلاب اسلامی اش قد علم کرده اند. وظیفه خود دانسته ام که به ندای امام لبیک بگویم و به جبهه بیایم. اگر چه سن و سالم کم است اما در خونم عشق حسین (ع) جاریست. خونی پرجوش.

امام با انقلاب و نهضت خود به ما درس آموخت درسی که یک شبه ره صد ساله را پیمودم. درسی که قدرت تشخیص حق و باطل را در دنیای پرهیاهوی امروزی به ما آموخت. درسی خدایی و حسینی که قدرت عمل به علم در آن نهفته بود. و به همین خاطر است که مادر و خواهرم را تنها گذاشتم و به جبهه آمدم. آمدم تا عمل کنم به چیزی که به آن علم دارم و آن شهادت است، شوق رسیدن به معبود.

 حال وصیتم برای مادرم و خواهرم و تمامی مادران و خواهران سرزمینم از شما می خواهم ادامه دهنده راه حضرت فاطمه ( س ) و حضرت زینب ( س ) باشید. برادران عزیزیم علی گونه و حسین وار باشید. امام را تنها نگذارید و در مقابل توطئه های دشمنان محکم و استوار باشید. با خدا باشید تا خدا با شما باشد. و اگر اینگونه باشد هیچ غم و هراسی ندارید و این صلابت و استواری شما خواری و ذلت دشمنان اسلام را در پی خواهد داشت.

قرآن بخوانید و هیچگاه از یاد مرگ و قیامت غافل نشوید. دعای کمیل را در شب های جمعه بخوانید و روح و روان خود را با توسل به خدا و اهل بیت(ع) پاک و مطهر بگردانید. دنیا را محل گذر و عبور بدانید و تا می توانید در این مدت در دنیا برای آخرت خود توشه فراهم کنید که دنیا فانی و گذراست و در این موقعیت در مقابل دشمنان بایستید و حسین وار مقاومت کنید.

و در آخر خدایا از درگاه تو طلب آمرزش و مغفرت می نمایم و به عشق شهادت به جبهه آمده ام. قسم به این عشق پاک، مرا با حسین (ع) و یاران او محشور فرما.
آمین یا رب العالمین.