کد خبر: 96433|10:05 - 1394/08/02
نسخه چاپی

یادداشت؛

اشک و عاشورا "

اشک و عاشورا "
مطلع الفجر:اشک ها خودشا ن را به قتلگاه می رسانند وقتی صدای زاری فرات بلند می شود و رنج و خون و عشق در هم می آمیزد و کربلا، معنای بزرگ ترین عاشقانه ها را رقم می زند

یادداشت مهمان-حسین قمری/ عصر عاشورا ست ،باد در بیابان نوحه می خواند و زمین در شعله های بلند تب می سوزد و زینب مانده با فرات خروشانی که در سینه اش جاریست.


عرش، اشک می ریزد و صورت آسمان تاریک است،بی حسین شده است زینب. کودک رباب ، خواب خواب است و عباس پسر ام البنین ، بی دست ، عاشقانه هایش را خوانده است. هیچ کس نمی داند کربلا کجاست.


عصر عاشوراست ، علی اکبر دیگر عطش ندارد و قاسم با کفنی سرخ سرخ از میدان بازگشته است ،باز صدای زاری فرات می آید. اشک ها آمده اند و غریب ترین خواهر دنیا، برادرش را گم کرده است. دنیا سخت شیون می کند و حر با توبه نامه اش شتابان به درگاه حق می دود.

عصر عاشوراست و شمشیرهای خیر و شر نبردمی کنند و نخل های کنار شریعه را آفتاب می رقصاند .
امام ، بر محاسن خونین حبیب دست می کشد و می گرید . می داند اینجا کربلاست و آنها که با او مانده اند و عشق را انتخاب کرده اند ، دنیا را شناخته اند .

دشمنان همچنان می تازند و می خراشند و مزرعه دنیا را آباد می کنند . می روند و می آیند و می غرند و پیاله عمرشان را از حزن دنیا پر می سازند .

عصر است . عصر روزی که حسین از کربلای دنیا عبور می کند و قصه ی تلخ کوفیان را برای خودشان باقی می گذارد. عصر روزیست که فرات به لشکریان عمربن سعد و قافله حسین خیره می شود و زیر بار ماتم می میرد.

عصر روزیست که زمین سقوط می کند و حضرت زینب ، رسول خون شهدای نینوا می گردد،عصر عاشوراست. دنیا سخت نفس می کشد و بانوی کربلا، بی حسین شده است!


فرات ، گریان به آتش خیمه ها چشم دوخته و زاری می کند . به زنان و کودکانی که تازیانه می خورند و به امام بیماری که در غل و زنجیرش کرده اند . به سرهای بریده ایی که بر نیزه ها بلند است و به اسیرانی که پشت سرهای شهیدان برده می شوند.


هیچ کس نمی داند کربلا کجاست. خار بیابان و پای برهنه اهل بیت ، گوش را پیر می کند و دل از این مویه های داغ ، آتش می گیرد و چاک چاک می شود. ای آرام کننده ی قلب ها، انگار صدای عمه تاریخ می آید و صدای شیون دختر سه ساله ایی که بی پایان است. انگار زینب است که باز بی تابی های سکینه را به آغوش می کشد و از غم بی نهایت سجاد بر سینه اش می کوبد .


قلب شکسته زینب ، قلب هزار پاره ایست که باید آن را طواف کرد . زینب از پهلوی شکسته فاطمه(س) و فرق شکافته علی(ع) می آید. از جگر تکه تکه شده حسن (ع) و از دست های بریده عباس . زینب از کربلا می آید . از ظهر عاشورا و از قتلگاه شهید بی سر ، حسین . زینب کیست !؟ کیست با این همه چین های درشت صبر بر پیشانی . آه انگار هیچگاه درد، در زینب ، ته نشین نمی گردد .


آه ، خانوم کربلا زینب ... خطبه هایتان پر از عطش اند. پر از عاشقانه هایی که هنوز مزه ناگوار دوری می دهند . آه حضرت صبور کربلا وشام ! چشم های تر تاریخ تا ابد به قلب عاشق وشکسته شما رجوع می کند و از بندگی تان می گوید . از خطبه هایتان که بوی نور وآزادگی می دهند ... از بال پرواز فرشتگانی که بعد ازعاشورا ، تا ابد ، تا محشر خونین اند.


تا ابد تاریخ پراز نغمه های غمگین عشق خواهد شد و از زینب وکربلا و حسینی خواهند گفت که بوی اشک می دهند ، بوی فرات ، بوی کوفیانی که به آفتاب پشت کرده اند.

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد