کد خبر: 95687|08:41 - 1394/07/15
نسخه چاپی

یادداشت/

چیستی مرگ از دیدگاه ملا صدرا

چیستی مرگ از دیدگاه ملا صدرا
مطلع الفجر:انسان موجودی است مرکب از دو بعد : یک بعد مادی و عنصری بنام بدن ویک بعد روحی وغیر مادی بنام نفس ،بدن انسان بلحاظ اینکه جسمی مادی وعنصری است دارای خواص واعراض مادی می باشد امابعد غیر مادی انسان که همان نفس می باشد .

 مطلع الفجر ؛ یادداشت مهمان* /معرفت و شناخت نسبت به پدیده ی مرگ یکی از مسائل مهم انسان بوده که همواره بخشی از تلاش عقلی وفکری او را به خود اختصاص داده که این مسئله راچگونه تبیین عقلی نموده و بپذیرد، درنوشتار زیر پیرامون کیفیت این پدیده به صورت خلاصه وکوتاه ، به بخشی ازدیدگاه ملاصدرا که یکی از فیلسوفان بنام اسلامی است ،در این خصوص پرداخته شده است .


انسان موجودی است مرکب از دو بعد : یک بعد مادی و عنصری بنام بدن ویک بعد روحی وغیر مادی بنام نفس ،بدن انسان بلحاظ اینکه جسمی مادی وعنصری است دارای خواص واعراض مادی از قبیل:رشد ونمو ، تغییر وتحول،قوّت وضعف، کون وفساد و غیره می باشد امابعد غیر مادی انسان که همان نفس می باشد چون مادی نبوده و ذاتاً مجرد است برتر از آن است که محکوم اعراض مادی جسمانی گردد ولذا هیچکدام از اعراض مادیّت که ذکر شد را نمی پذیرد .

 

معمولاً مردم می پندارند که بدن حامل نفس است اما دیدگاه فلاسفه این است که نفس حامل بدن بوده واین نفس است که بدن و قوای بدنی را به جهتهای مختلفی حرکت می دهد و آنرا به هر سویی که می خواهد می برد ، البته نفس از طریق قوای بدنی به استکمال می رسد و استعدادهایش را به فعلیت میرساند .

فلاسفه اسلامی می گویند نفوس انسانی مسافران کوی ربوبی هستند و بدنهای آنها مرکبهای این نفوس می باشند که راکب را که همان نفس باشد ، مرکوب را ،که بدن است تدبیر واداره می کند تا خود را به کمال برساند.


انسان به سوی هدفی در حرکت است از مبدأ به مقصد«انّا للّه وانّا الیه راجعون»تا وجودش به کمال برسد ، چون در حرکت است باید منازل و مراحلی را طی کند ولذا در این نشئه دنیوی منزل به منزل ومرحله به مرحله استعدادهایش به فعلیت می رسد و مرگ آخرین منزل انسان در این دنیا است ، از طرفی انسان قوا واستعدادهایی در وجودش نهاده شده که در این دنیا بااعمال و کردار خود آنها را به فعلیت می رساند هنگامیکه همه قوا واستعدادهایش فعلیت یافت ،هیچ قوّه واستعدادی باقی نماند انتقال او از این جهان مادی به جهان دیگر لازم می آید ، این انتقال از نشئه دنیوی به نشئه اخروی رامرگ می نامند .

پس مرگ جدایی نفس از بدن یا خروج نفس از عالم طبیعت و ورود آن به عالم آخرت است ، مرگ نابود شدن و از بین رفتن انسان همچنانکه مکاتب مادی می پندارند نیست .

همانطور که جنین از رحم مادر خارج می شود نفس میّت نیز ازبدن خارج می شود یعنی بدن را رها می کند و بدن یک جسم بی جان وبی حرکت می شود. مرگ چهره ای از چهره های وجود و حیات است که انسان با آن از چهره ای از چهره های هستی یعنی دنیا رها شده و با چهر ه ای دیگر از هستی یعنی آخرت آشنا می گردد یعنی آدمی با مرگ دوباره زاده می شود مانند جنینی که از رحم مادر خارج می شود تولد می یابد، آدمی نیز وقتی از دنیا خارج می شود برای اهل دنیا می میرد اما برای اهل آخرت تازه تولد می یابد البته تولدی با ویژگی های خاصی که او را از زایش اولیه اش متمایز می سازد ، این دو تولد تفاوتهایی دارند از جمله اینکه در این دنیا پس ازتولد ، آدمی قوّه وامکان انجام دادن هر عملی را دارد و می تواند قوّه و استعدادهایش را به فعلیت برساند

ولی در تولد دوم یعنی مرگ چون تمام استعدادهای آدمی به فعلیت رسیده امکان انجام دادن عمل برای او نیست و همچنین در تولد اول آدمی چون در مبدأ حرکت قرار دارد امکان و رسیدن به غایت برای او ممکن است ولی در تولد دوم چون آدمی به پایان مسافت حرکت رسیده امکان حرکت وجودی از او سلب می شود و هر چه هست «هست» و آنچه با علم وعمل کسب نموده که همان شکوفایی استعدادهای درونی خود می باشد یعنی هر چه «شده»همان هست .(البته بعضی معتقدند در عالم برزخ این حرکت ادامه داشته زیرا برزخ بلحاظ این که هم سنخیت با این دنیا داشته و هم سنخیت با آخرت ،حرکت نفوس به صورت جزئی نه کلی جهت استکمال ادامه خواهد داشت.)


ملاصدرا از فیلسوفان بزرگ اسلامی در یک تقسیم بندی مرگ رابه دو قسم طبیعی و اخترامی(اتفاقی)تقسیم می کند در مرگ طبیعی همانطور که گفته شد نفس به تدریج به فعلیت می رسد و هنگامیکه فعلیت او به کمال رسید کاملاً از بدن جدا می شود بگونه ای که دیگر هیچ نیازی به بدن ندارد، بنابر این علت تحقق مرگ(جدایی نفس ازبدن) فساد تدریجی بدن و اختلال گام به گام در مزاج آدمی است ، بدلیل به فعلیت رسیدن نفس تدبیر او بر بدن کاسته می شود چون نیازش به آن کاهش می یابد و هرچه از تدبیرش بر بدن کاسته شود انواع ضعفها وفرسودگیها بدن را فرا می گیرد و این همان پیری وفرسودگی بدن است و هر وقت نفس چه در مسیر سعادت یا چه در مسیر شقاوت فعلیتش به کمال رسید از بدن خارج می شود

یعنی وقتی نفس فعلیتش به فرجام رسید دست از تدبیر بدن بر می دارد وآن را رها می کند و بدن توان وقدرتش را از دست می دهد ، با توجه به این دیدگاه نفس وبدن در قوّه و فعلیت و شدت وضعف پس از رسیدن بدن به رشد نهایی به طور معکوس عمل می کند از این رو هر چه نفس درفعلیتش قوی تر و کامل تر شود بدن ضعیف تر و فرسوده تر می شود . بحث در مورد قسم دوم (مرگ اخترامی) از حوزه این مقاله خارج است و به وقت دیگری موکول میگردد./

*علی بهجتی دانشجوی دکتری ،استاد دانشگاه

یادداشت فوق نظر شخصی نویسنده می باشد

 

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد