
مطلع الفجر/ در طول تاریخ اسلام هر جا اسلام قدرت خود را به صورت پایدار و پایا نمایانده است همواره گروه هایی به دشمنی ها آشکار و پنهان با آن پرداخته اند، تا این قدرت معنوی رو به گسترش را محدود و نابود کنند.
اسلام در دوره ای از شام تا اندلس (سوریه تا اسپانیا) و نزدیک نیمی از سرزمین های روم را در بر گرفته بود. این توسعه معنوی و ظاهری برای دولت های اروپایی خیلی سخت می نمود چون آنان با یک پادشاه کشور گشا مقابل نبودند بلکه با یک تمدن عظیم و متعالی روبرو بودند و این نفوذ در قلوب مردم سنگ بنای نفرت آنان شد تا آنجا که به اذعان تاریخ، مسلمانان آن دوران به اختراع وسایل جدید می پرداختند، صاحب کتابخانه ها و صنعت چاپ بودند و در عین حال مردم غرب آن روز شیفته این تمدن سازی وسیع اسلامی شده بودند.
گام های اساسی غرب در مقابله با تمدن اسلامی* تردید در غیب:
اسلام تمدنی بود که رهایی بخشی و انسان سازی را محور خود داشت. اتصال به وحی و حقیقت، واقعیتی بود که اسلام را فراگیر می کرد و در عین حال خرافه و یاوه تمدن غرب را دچار پوچی عظیمی کرده بود. مردمی که تا دیروز در فرهنگ اساطیری غرق بودند شیفته مکتب ناب اسلامی می شدند. این بحران در غرب آنها را وادار کرد تا اندیشه های پوچ خودشان را بازسازی کنند و چون ریشه پیشرفت تمدن اسلام را، اتصال به وحی می دانستند خدا را حذف کردند و انسان را که خلیفه خدا بود، محور قرار دادند تا از این پیشرفت تکاملی اسلامی دوری کنند و این فرق اساسی اسلام و سایر مکاتب فلسفی بود که فلسفه اسلام از بحث وجود بود و فلسفه غرب از انسان، تردید در اصل وجود خدا و غیب باوری و قیامت و توجه به محسوسات گام های اولیه مبارزه اصولی و فکری غرب با تمدن سازی اسلامی بود، چرا که دیگر دریافته بودند با ابزار و زور و زر توان مقابله با این مکتب را ندارند و اکنون وقت آن رسیده بود که نبرد ایدئولوژیک را آغاز کنند.
* انحراف در مکتب اسلام:
از آغاز قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی سلطه گرانی که همواره منافع خود را در خطر می دیدند به مطالعاتی در تمدن اسلامی پرداختند تا بتوانند از طریق رخنه در تمدن اسلام آن را به نابودی بکشاند.
با ایجاد بدعت های مذهبی، فرقه سازی های دینی و ساختاربخشی به تفکرهای متحجرانه به تحقیر فرهنگ اسلامی پرداختند تا از حسادت، ترس و وحشت سلطه گران کاسته شود و در واقع با تضعیف اسلام بتوانند به کامیابی های گسترده خود بپردازند.
* اسلام هراسی:
تمدن غرب که از پایه های سست عقیدتی خود رنج می برد دائما در حال تغییر و پالایش مکاتب فکری و فلسفی خود بر می آمد تا آنجا که ناگاه با پدیده شکل گیری و تشکیل حکومتی مبتنی بر قواعد ناب اسلامی، متصل به وحی مواجه می شد که در اولین گام های خود، در حالی که هنوز به قدرت نرسیده است شعار استکبار ستیزی را فریاد می زند.

این موضوع سلطه گران را بار دیگر هراسان می کند تا جایی که تمام تلاش خود را برای عدم شکل گیری این نهضت به کار می بندند ولی با نضج نهایی انقلاب اسلامی که می خواهد از همه زورگویان عالم مستقل باشد و بر محور اصول خود آزادانه فعالیت کند، تمام ایدئولوژی غرب را یکباره زیر سوال می برد تا آنجا که مکاتب آن، کمونیست و مارکسیسم را یک باره به انزوا و انحلال می کشاند.
شکل گیری انقلاب اسلامی آن هم در منطقه خاورمیانه که در همسایگی خود کشورهای اسلامی را دارد می توانست آن را به قدرتی عظیم و بلکه به ابر قدرت جهانی بدل کند.
وجه نمایان جریان انقلاب اسلامی ایران، مبارزه فکری و روانی بود که امام خمینی (ره) آن را هدایت می کرد؛ در واقع امام خمینی (ره) به مبارزه علیه شاه و استکبار جهانی نپرداخت بلکه با تبیین فکری خود که آن را از قرآن و سیره معصومین (علیهم السلام) گرفته بود، تئوری غرب و شرق را زیر سوال می برد و مردم را به مطالبه وا می داشت طوری که مردم از آن وضعیت احساس نفرت می کردند و حاضر بودند در راه عقیده خود جانشان را فدا کنند.

زمامداران غرب که به چشم خود این انقلاب درونی مردم را می دیدند، دیگر توان دفاع و هجوم در مقابل مکتب فکری اسلامی که امام از منابع اولیه دین گرفته بود را نداشتند، در چنین شرایطی آنان، شروع به اسلام هراسی کردند و مرکزیت این اسلام دست اول که ایران بود را نیز مورد هجوم قرار دادند.
آنان اسلام هراسی را به عنوان یک راهبرد در برنامه خود قرار می دهند که در نهایت به اسلام ستیزی و حذف اسلام منجر می شود.
با توجه به ناکار آمدی ایدئولوژی های غرب در مقابل اسلام، مستکبران و زورگویان عالم بار دیگر تصمیم به مقابله مستقیم گرفتند، هر چند ممکن بود تبعات سنگینی داشته باشد اما ادامه تمدن اسلامی مساوی با سلطه مستضعفان بر عالم بود.
این مساله از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ به اوج خود رسید و زمینه را برای اسلام ستیزی و توجیه افکار عمومی در جهت مبارزه با تمدن اسلامی فراهم کرد. آن ها در قدم اول خوب پس کار بر آمدند چرا که انسان های عدالت خواه و آزادی خواه خود را نسبت به همه زورگویی ها علیه مکتب اسلام موافق و بی تفاوت کردند.

قرآن را که یک کتاب آسمانی است می سوزانند، بارها کاریکاتور و نقاشی مقدسات ما را می کشند، در اوج ادعای آزادی، زنان و دختران محجبه را محدود می کنند و هزاران خدعه دیگر به کار می گیرند ولی دیگر افکار عمومی آن ها واکنش نشان نمی دهند؛ نه تنها ناراحت نمی شوند بلکه احساس امنیت می کنند.
آن ها با هجوم رسانه ای خود اعم از اخبار، اینترنت، شبکه های اجتماعی، سینما و … به گونه ای عمل کردند که اسلام را دینی خشن، منفور، تهدید کننده معرفی کردند و حتی با ساختن فیلم هایی مثل سنگسار ثریا، بدون دخترم هرگز و … نه تنها مردم غرب را منزجر از اسلام کردند بلکه سعی در ایجاد این حس در خود مسلمانان کردند.
همه اینها با شکل گیری انقلاب اسلامی شروع شد و وقتی این انقلاب با دفاع مقدس ۸ ساله بیمه شد آنان جنگ روانی و رسانه ای خود را در جهت نابودی فکری انقلاب اسلامی ایران شروع کردند چرا که حذف فیزیکی امکان نداشت و باید این تفکر از اذهان محو می شد.
ولی نه تنها این تفکر در حال انزوا و حذف نیست بلکه با نامه ی رهبر معظم انقلاب (دام ظله) به جوانان غرب و آمریکای شمالی می بینیم که در سرآغاز شکوفایی اسلامی هستیم چرا که در نامه ایشان از جوانان خواسته می شود به منابع دسته اول اسلام یعنی قرآن و سیره پیامبر (صل الله علیه و آله) مراجعه شود.به امید ظهور منجی اعظم ان شاءلله/
سید محمد حسین اخوان/
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد