مطلع الفجر/ شکل گیری جنبش های بیداری اسلامی تاثیر شگرفی بر سیاست ها و استراتژی های غرب در منطقه خاورمیانه گذاشت. غرب با ایجاد بیداری اسلامی در منطقه غافلگیر شد؛ چراکه دولتمردان غربی دریافتند بیداری اسلامی مهم ترین تضادی است که با غرب تعریف شده است. مشت های اعتراضی مردم انقلابی در جریان بیداری اسلامی مستقیم سیاست های کشور که وابستگی کامل به غرب داشت را هدف گرفته بود. بیداری اسلامی به معنای تغییر شیوه بازی بود. تاکید بر احکام اسلام، فضاسازی اسلامی و قطع وابستگی به غرب در حوزه های فرهنگی- اقتصادی و سیاسی موضوعی بود که مردم انقلابی به طور علنی در
شعارهای خود به آن اشاره می کردند و همین مسئله باعث نگرانی غرب شده بود. بنابراین بیداری اسلامی با این ویژگی های مهم و حیاتی در بخشی از جهان شکل گرفته که کانون مقاومت در برابر اندیشه های غربی و مانع تسلط هژمونی غرب در این منطقه است؛ از این رو یکی از پیامدهای اصلی حرکت کشورهای اسلامی به سمت ساختار سازی سیاسی و نظام سازی بر اساس گرایشات اسلامی با هر نوع تلقی که ممکن است(میانه و یا افراطی)، به چالش کشیدن مناسبات قدرت در نظام منطقه ای و بین الملل با رویکرد مقاومت اسلامی و سلطه ستیزی است.
با بررسی روند و جهت گیری انقلاب های مردمی در خاورمیانه می توان به این نتیجه رسید که هژمونی همه جانبه ایالات متحده امریکا در خارومیانه در ابعاد سیاسی –ایدئولوژیک و امینتی –نظامی با چالش مواجه شده است. در بعد سیاسی- ایدئولوژیک جهت گیری و تمایل انقلابیون که با گذشت زمان به سوی شکل گیری حکومت های مردمی – اسلامی در حرکت است، کارگزاران آمریکا را به هراس انداخته است؛ زیرا شکل گیری حکومتهای مردمی-اسلامی در خاورمیانه، جایگاه راهبردی امریکا در خارومیانه را تضعیف خواهد کرد. این معادله به معنای افول ارزشهای لیبرال دموکراسی (که مبنای هژمون
گرایی سیاسی-ایدئولوژیک در نظام جهانی و خاورمیانه است) در مقابل اسلام سیاسی است که منجر به کساد شدن اندیشه های سکولاریسم و لیبرالیستی و طرد آنها از جوامع اسلامی خواهد شد. تحولات اخیر در خاورمیانه از بعد امنیتی –نظامی نیز هژمونی آمریکا را به چالش کشیده است. سرنگونی حکومتهای هم پیمان امریکا در خاورمیانه از زوایای مختلف، موجب افول هژمونی سلطه و امنیتی–نظامی آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا خواهد شد.
در مرحله اول، جایگاه و پایگاه های نظامی امریکا در منطقه را که مبنای هژمونی گرایی نظامی امریکا محسوب می شوند ، تحت تاثیر منفی شکل گیری حکومت های مردمی-اسلامی قرار خواهد داد. در مرحله دوم، بخش بزرگی از راهبرد امنیتی امریکا به منظور حفظ امنیت رژیم اشغالگر قدس به عنوان هم پیمان استراتژیک خویش در منطقه با مشکل مواجه خواهد شد. در صورت پیروزی و روی کار آمدن حکومت های مردمی ، حساسیت نسبت به مسئله فلسطین افزایش خواهد یافت و اسرائیل به طور جدی، نقطه مقابل کشورهای عربی و مسلمان خاورمیانه قرار خواهد گرفت.
اما انچه باید توجه داشت این است که غرب نگاهی یکسان به کشورهایی که بیداری اسلامی در آنها در حال شکل گیری است یا صورت گرفته، ندارد. چرا غرب آن چه در لیبی صورت گرفت یا در سوریه شاهد آن هستیم را بهار عربی می داند؛ اما در مقابل عربستان و بحرین از ادبیات دیگری استفاده می کند. پارادوکس و تناقض موجود در رویکرد دوگانه غرب در قبال جنبش های بیداری اسلامی بهترین پاسخ به کسانی است که درغرب نشسته اند و صحبت از بهار عربی می کنند. چگونه است که حکومت را به زیر آوردن به منظور دموکراسی خواهی در مصر، بهار عربی است اما در کشورهایی مانند بحرین این گونه نیست.
واقعیت این است که ایالات متحده امریکا به خاطر داشتن پیوندهای محکم استراتژیک، ژئوپلتیک و قراردادهای نفتی و گازی با عربستان سعودی وآل سعود ، برای سرکوب کردن بیداری اسلامی یا بهار عربی در بحرین از آل سعود حمایت می کند. این همان پارادوکس یا تناقض سیاست های امریکاست. امریکا می داند سرنوشت حکومت بحرین با حکومت آل سعود گره خورده است و اگر بحرین سقوط کند آل سعود هم سقوط خواهد کرد و برای دوام آل سعود به هیچ وجه نباید اجازه داد بحرین سقوط کند.
با تحلیل اتفاقاتی که در حوزه بیداری اسلامی رخ داده، می توان گفت در این زمینه غرب تلاش کرد تا بر موج بیداری اسلامی سوار شود و با ترفندهای متعدد آن را کنترل کند. همراهی کشورهای تاثیر گذار مانند عربستان با سیاست های غرب کار را البته برای آمریکا راحت تر کرده است. در این مدت ایالات متحده همواره سیاست دوگانه ای را در منطقه خاورمیانه دنبال کرده است در قبال قدرت های غیر همسو که با منافع واشنگتن تضاد داشت اقدام به دموکراسی کنترل شده کرده در جای دیگر که نیاز به ادامه حکومت اقتدارگرایان همسو با خود داشته، مداخله گری داشته است.
تمامی اقدامات ایالات متحده در قالب تقابل با حرکت ها و جنبش های مردمی از جمله قیام های مردمی خاورمیانه بعد از ۲۰۱۱ به خوبی نشان دهنده عدم پایبندی به نقش مردم و مردم سالاری بوده؛ بلکه تا جایی با مردم همراهی می کند که تضادی با منافع ملی مدنظر خود نداشته باشد. در دیدگاه واشنگتن، اهتمام به نقش مردم تا جایی اعتبار دارد که منتهی به روی کار آمدن اسلام گرایان ضد آمریکایی نشود. آمریکایی ها پیش از خیزش های مردمی در خاورمیانه الگوی دموکراسی کنترل شده یا هدایت شده برای بهره برداری از شرایط پس از انقلاب را دستور کار استراتژیست های خود قرار داده بودند ولی پس از ناتوانی ایالات متحده در مهار جریان مردمی، آنها به فکر موج سواری از پتانسیل جنبش های مردمی برای روی کار آمدن نیروهای مدنظر خود با هدف مهار بعد اسلام گرایانه ضدغربی و ضد سکولاریستی خیزش های مردمی بوده و یا حمایت از رژیم های محافظه کار منطقه را در دستور کار خود قرار دادند.
همچنین مهم ترین برگی که غرب رو کرده است، تلاش برای بیزاری مردم از اسلام و تمنای بازگشت به شرایط پیشین بوده است. در این میان اختلاف مذاهب موضوعی بود که غرب دست روی آن گذاشته است؛ غرب امروز به دنبال این است که اسلام گرایان شیعه و سنی را به جان هم بیاندازد تا مردم از اسلام گرایان خسته شوند و بار دیگر سکولارها بر اریکه قدرت تکیه زنند. رسانه های گسترده غرب نیز کمر همت بسته اند تا موجی از نارضایتی و وحشت را ایجاد کنند و البته که در این زمینه توفیقات بسیاری به دست آوده اند. خشونت مسلمانان، بمب گذاری های متعدد ، جنگ های داخلی و مذهبی همه و همه
موضوعاتی هستند که بخش قابل توجهی از زمان رسانه های غربی را به خود اختصاص می دهند و همین مسئله است که نه تنها باعث اسلام هراسی در جهان شده است که حتی توعی تردید و دودلی را در بخشی از جامعه مسلمانان ایجاد کرده است.
همچنین برخی تحلیل گران غربی، تبدیل خیزش های عربی به هرج و مرج و جنگ داخلی را موجب تقویت بنیاد گرایی، گسترش مهاجرت از شمال آفریقا به غرب و انتقال ناامنی به کشورهای اروپایی و غربی می دانند؛ از این رو آمریکا و غرب را از دامن زدن به عوامل هرج ومرج در کشورهای عربی بر حذر می دارند. آنها توصیه می کنند که غرب بر حل و فصل مسالمت آمیز مشکلات در درون و بین این کشورها و نیز تعامل اسلام خواهان و سکولارها، به ویژه در مصر تاکید ورزد. همچنین مشاوران غربی معتقدند که نظم، ساختار و نقشه قدرت سیاسی در این کشورها، الزاما و تا ابد بر پایه حاکمیت اسلام گرایان استوار نخواهد بود؛ از این رو امریکا و غرب در عین برخورد محتاطانه با خیزش های عربی و تلاش برای جهت دادن به آنها، بر رعایت ظاهری استانداردهای بین المللی حقوق بشری و احترام به معاهدات موجود، به ویژه در مصر تاکید می ورزند تا ضمن استفاده از این عامل فشار، زمینه های اجتماعی این به اصطلاح استانداردها را هرچه عمیق تر و قوی تر سازند؛ اما قابل پیش بینی است که نظام سلطه قدرت برخورد با چالش های به وجود آمده از بیداری اسلامی را نداشته و توان و قدرت او در طول زمان به تحلیل خواهد رفت/مریم عمادی
