مطلع الفجر-تزلزل شخصيت مامون و قيامها و حكومتهاى مستقلى كه در اندك مدتى جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سياست پيشين عباسيان، كه با شعارهايى به نفع علويان حكومت عباسى را از آن خود ساختند، تمسك جويد و رژيم عباسى را با تدبيرى زيركانه از سقوط حتمى نجات بخشد.
علامه جعفر مرتضى حسينى مىگويد:در ارزيابى شورشهاى ضد عباسى به اين نكته پى مىبريم كه از سوى علويان خطرى جدى آنان را تهديد مىكرد؛ زيرا اين شورشها در مناطق بسيار حساسى برمىخاست و رهبريشان نيز در دست افرادى بود كه از استدلال قوى و شايستگى غير قابل انكارى برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسيان قابل مقايسه نبودند.
اينكه مردم رهبران اين شورشها را تاييد مىكردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ مىگفتند، خود دليلى بود بر ميزان درك طبقات مختلف ملت از خلافت عباسيان و نيز شدت خشمشان كه بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بويژه با علويان برانگيخته شده بود.
در اين ميان، مامون بيش از هر كس ديگرى مىدانست كه اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده كند و به تحكيم موقعيت و نفوذ خويش بر ضد حكومت جارى بپردازد، چه فاجعهاى در انتظارش است.
با توجه به موقعيت پيش آمده، مامون بايد دستبه كارى مىزد تا از ورطه هلاكت رهايى يابد. فرو نشاندن شورشهاى علويان، مشروعيتبخشيدنبه حكومت عباسى، از ميان بردن محبوبيت علويان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسيان، مستمر ساختن تاييد ايرانيان، تقويتحسن اطمينان مردم به خليفهاى كه برادر خود را كشته است و از ميان بردن خطر قيام رضوى بخشى از حقايقى بود كه مامون را در انديشه نيرنگ فرو برد.
او چنان انديشيد كه براى خلافت امام رضا(ع) از مردم بيعتبگيرد، تا امام را خليفه مسلمانان و امير بنىهاشم، اعم از عباسيان و طالبيان، قرار دهد. حضرت امام رضا(ع) با پيشنهاد مامون مخالفت كرد. اصرار مامون و خوددارى امام دو ماه به طول انجاميد. سرانجام خليفه به حضرت رضا(ع) چنين پيام داد:
«... تو هميشه به گونه ناخوشايندى با من برخورد مىكنى، در حالى كه تو را از سطوت خود ايمنى بخشيدم. به خدا سوگند، اگر وليعهدى را پذيرفتى كه هيچ، و گر نه مجبورت خواهم كرد كه آن را بپذيرى، اگر باز همچنان امتناع بورزى، گردنت را خواهم زد».
ناگفته پيداست كه پيشنهاد خلافت هرگز جدى نبود، چگونه ممكن بود مامون، كه براى به دست آوردن خلافتبرادرش را از ميان برد و عباسيان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار كند؟ اين برنامه، مقدمه مساله ولايتعهدى امام رضا(ع) بود؛ مسالهاى كه حضرت(ع) دلايل پذيرش آن را چنين بيان كرده است: 1. روزى «ابنعرفه» از امام پرسيد: به چه انگيزهاى وارد ماجراى ولعيهدى شدى؟ امام جواب داد: به همان انگيزهاى كه جدم على(ع) را به ورود در شورا وادار كرد. 2. امام در پاسخ ريان، يكى از يارانش، فرمود: ... خدا مىداند چقدر از اين كار بدم مىآمد. ولى چون مرا مجبور كردند كه ميان كشته شدن يا ولايتعهدى يكى را برگزينم ... در واقع اين ضرورت بود كه مرا به پذيرفتن آن كشانيد و من تحت فشار بودم. در اين روايت امام پذيرش ولايتعهدى را به پذيرش خزانهدارى از سوى حضرت يوسف مانند مىكند. مامون در برابر اعتراض عباسيان به مساله ولايتعهدى امام رضا(ع) چنين گفت: «اين مرد كارهاى خود را از ما پنهان كرده، مردم را به امامتخود مىخواند. ما او را بدين جهت وليعهد قرار داديم كه مردم را به خدمت ما بخواند و به ملك و خلافت ما اعتراف كند. در ضمن شيفتگانش بدانند كه او چنانكه ادعا مىكند نيست و اين امر (خلافت) شايسته ماست نه او. همچنين ترسيديم اگر او را به حال خود بگذاريم، در كار ما شكافى به وجود آورد كه نتوانيم آن را پر كنيم و اقدامى عليه ما بكند كه تاب مقاومتش را نداشته باشيم. اكنون كه اين شيوه را پيش گرفته، در كارش مرتكب خطا شديم، و با بزرگ كردن او خود را در لبه پرتگاه قرار داديم، نبايد در كارش سهلانگارى كنيم. بدين جهت بايد كم كم از شخصيت و عظمت او بكاهيم؛ بايد او را پيش مردم به صورتى درآوريم كه از نظر آنها شايستگى خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چاره انديشى كنيم كه از خطرات احتمالىاش جلوگيرى كرده باشيم» ....................سيد عليرضا سيد كبارى